یکشنبه 21 اردیبهشت 1404
    آزمایشی
    روانشناسی

    خانواده و خانواده درمانی

    خانواده و خانواده درمانی

    خانواده چیزی بیشتر از مجموعه افرادی است که فضای فیزیکی و روانشناختی مشترکی
    دارند.
    می توان خانواده را نظام اجتماعی بادوام طبیعی دانست که بعنوان اولین منبع تماس
    اجتماعی فرد، به او می آموزد چگونه زندگی کند،با دیگران تعامل کند و چگونه راه خود را
    در جهان باز کند.
    اعضای خانواده اولین گروه از افراد هستند که یاد می گیرید به آنها اعتماد کنید.به این
    ترتیب،خانواده تا حد زیادی موثر در الگوهای فکری و رفتاری هر فرد است.
    هرچند تنوع و پیچیدگی های خانواده ها در جامعه به سرعت در حال تغییر امروز زیاد
    است،اما خانواده اصلی فرد خانواده ای است که در آن بزرگ شده است،و بطور خاص به
    واحد کوچکی اشاره دارد که در کودکی از شما مراقبت می کرده و حتی می تواند به جای
    پدر و مادر،پدربزرگ مادربزرگ یا عمه و عمو و خاله و دایی باشد.همچنین می تواند
    شامل خواهر و برادر یا هر شخص دیگری باشد که با فرد زندگی کرده است.
    روابط اعضا در خانواده، روابطی عمیق و چند لایه است،و عوامل زیادی از قبیل نژاد و
    قومیت،طبقه اجتماعی و اقتصادی،چرخه زندگی خانوادگی،وضعیت مهاجرت،گرایش
    جنسی،سطح تحصیلات،سلامت بدنی و روانی اعضا،ارزش ها و نظام اعتقادی و مذهبی ،
    بر سیر تحول و رشد خانواده و میزان انعطاف پذیری و تاب آوری در برابر چالش های
    رشدی و بحران های پیش بینی نشده و همچنین میزان ثبات این نظام در طول زمان تاثیر
    میگذارند.
    در واقع خانواده ای تواناست که در متوازن کردن نیازهای مشترک خانواده بعنوان یک
    واحد موفق است و همزمان در راستای تامین منافع و علایق گهگاه متعارض
    اعضایش،روش هایی ابداع می کند.
    ناکارآمدی خانواده در این راستا،علاوه بر ایجاد مشکلات بین فردی،می تواند آشکار کننده یا
    تشدید کننده مشکلات روانشناختی اعضا باشد.
    از نظر بوئن _یکی از شخصیت های کلیدی خانواده درمانی_مسئله اصلی برای همه
    انسانها،تلاش برای متعادل کردن دو نیروی زندگی است که در هر انسانی ریشه غریزی
    دارد.
    یکی از آنها کودک در حال رشد را وامیدارد به شخصی مبدل شود که از لحاظ هیجانی
    مجزا قادر به فکر کردن،احساس کردن و عمل کردن بعنوان یک فرد است؛و در عین حال
    یک نیروی متناظر غریزی کودک و خانواده را وا می دارد که ارتباط هیجانی خود را حفظ
    کنند.
    تقابل این دو نیرو باعث می شود هیچ کس نتواند جدایی هیجانی کامل از خانواده  پدری را
    تجربه کند،اما اشخاصی که با موفقیت بین این دو نیرو تعادل برقرار کنند،می توانند ضمن
    مجزا کردن خود بعنوان یک فرد و جادو نشدن توسط آنچه در خانواده گذشته،صمیمیت خود
    را با عزیزانشان حفظ کنند.
    ۰این تقلا برای ایجاد تعادل بین با هم بودن و متمایز کردن فردی خود،منجر به اضطرابی
    مزمن می شود.
    به طور کلی اضطراب که برانگیختگی ارگانیسم است وقتی تهدیدی واقعی یا خیالی را
    ادراک میکند،جزء اجتناب ناپذیر طبیعت است و پدیده ای زیست شناختی مشترکی بین
    انسانهاست که باعث تحریک دستگاه هیجانی شده،دستگاه شناختی را تحت الشعاع قرار داده
    و به رفتار کنترل نشده منتهی می شود که بصورت های مختلف در انسانها نمایان می
    شود،اما شدت آن به فراخور وضعیت های مختلف فردی و خانوادگی و فرهنگی تغییر می
    کند.
    در رابطه با خانواده،اضطراب به ناچار برانگیخته می شود چون همانطور که گفته شد
    خانواده همواره در تقلا برای متعادل کردن فشار برای با هم بودن و فشار برای
    خودمختاری و فردیت است؛که تسلط بیش از حد هر کدام باعث بی تعادلی و بروز مشکلاتی
    می شود.

    تلخیص :مریم حسین پور
    برگرفته از کتاب خانواده درمانی
    اثر هربرت گولدنبرگ.آیرین گولدنبرگ