استعاره های ACT قسمت 3
استعاره های ACT
قسمت 3
مسافران در اتوبوس
تصور کنید اتوبوسی وجود دارد و شما راننده اید. در این اتوبوس ما دچار یک عده مسافر شده ایم مسافران همان افکار، احساسات و حالات بدنی خاطرات وجنبه های دیگر تجربه هستند. برخی از مسافران تهدیدکننده اند و ژاکتهای چرمی سیاهی پوشیده اند و چاقوهایی در دست دارند شما جلو رانندگی می کنید و مسافران شروع به تهدید شما می کنند و می گویند چه کاری باید انجام دهید و کجا باید بروید و اگر آنچه می گویند انجام ندهید، آنها از عقب اتوبوس به شما اشاره می کنند. گویی شما با این مسافران قراردادی بسته اید که عقب اتوبوس بنشینند به طوری که شما آنها را نبینید ولی شما آنچه می گویند را انجام خواهید داد. حالا اگر خسته شوید و بگویید من این را دوست ندارم و می خواهم این افراد را از اتوبوس دور بیندازم! اتوبوس را متوقف می کنید و به عقب اتوبوس می روید. اما توجه می کنیدکه اولین چیزی که باید انجام دهید توقف بود. توجه کنید اکنون رانندگی نمی کنید فقط با این مسافران ارتباط برقرار می کنید و علاوه بر این آنها واقعا نیرومند و قوی هستند. آنها قصد ندارند اتوبوس را ترک کنند. شما با آنها درگیر می شوید اما موفق نمی شوید. نهایتا برای آرام کردن مسافران به عقب اتوبوس می روید و سعی می کنید آنها را دوباره جایی بنشانیدکه نبینیدشان. مشکل این قرارداد این است که برای اینکه آنها از چشمتان دور باشند حاضرید هر چه آنها می خواهند انجام دهید. خیلی زود، آنها حتی لازم نیست به شما بگویند به چپ بپیچ . شما بر این باوریدکه چپ جهتی است که شما می خواهید بپیچید. نیرویی که مسافران بر شما دارند این است که اگر آنچه ما می گوییم انجام ندهی جلو میآییم و کاری می کنیم که ما را ببینی .شما هم آنچه می گویند انجام می دهید تا جلو نیایند. در ظاهر راننده (شما) کنترل اتوبوس را در دست دارد اما شما این کنترل را در قراردادی با این مسافران از دست داده اید. اکنون توجه کنید که اگرچه مسافرانتان ادعا می کنند اگر به چپ نپیچید شما را هلاک می کنند اما هرگز چنین اتفاقی در واقع رخ نداده است. این مسافران نمی توانند شما را مجبورکنند کاری برخلاف اراده خودتان انجام دهید.
ببر گرسنه
تصور کنید که یک روز صبح از خواب بیدار می شوید و جلو در خانه یک نوزاد زیبای ببر را می بینید. و او را به خانه می برید می بینید که بی وقفه میو میو می کند و حدس می زنید که گرسنه است می دانید که ببر گوشتخوار است یک تکه گوشت قرمز به او می دهید. و هر روز این کار را می کنید و هر روز نوزاد ببرتان کمی بزرگ تر می شود در طول دو سال وعده های غذایی روزانه ببرتان از تکه های کوچک به قطعات بزرگ گوشت تغییر می کند او دیگر موقع گرسنگی میو میو نمی کند، بلکه وقتی گرسنه شد وحشیانه نعره می کشد ببر کوچولوی شما به یک حیوان وحشی غیر قابل کنترل تبدیل شده که اگر آنچه می خواهد را به او ندادید شما را تکه پاره می کند منازعه شما با اضطراب رویداد درونی خاصی که مراجع با آن در حال منازعه است می تواند با این نوزاد ببر تصوری مقایسه شود هر بار اضطرابتان را با گوشت قرمز اجتناب تغذیه می کنید،کمک می کنید ببر اضطراب کمی بزرگ تر و قوی تر شود ببر اضطراب وحشیانه نعره می کشد و به شما می گوید که هر آنچه می خواهد به او بدهید وگرنه شما را می خورد تغذیه آن به این روش ظاهرا کار عاقلانه و منطقی است تا کنون هر بار شما آن را تغذیه کرده اید کمک کرده اید اضطراب بزرگ تر شود ترسناک تر شود و کنترلش بر زندگیتان بیشتر شود.
تلخیص: سحر مقدس
منبع: کتاب درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد
نویسنده: دکتر راضیه ایزدی و دکتر محمدرضا عابدی (انتشارات جنگل)
سال: 1397َ
ایمیل: sahar. [email protected]
َ