یکشنبه 21 اردیبهشت 1404
    آزمایشی
    روانشناسی

    تنهایی

    تنهایی

    همه ما نیاز داریم زمان هایی را با تنهایی بگذرانیم تا یاد بگیریم چطور آرام باشیم بدون حضور دیگران .گاهی اوقات تمام
    تلاش‌مان برای داشتن رابطه‌های متفاوت و تلاش برای بقای رابطه‌هایمان ، پیدا کردن آدم‌ها،،،،، موفق نمی‌شویم احساس  تنهایی‌مان را از بین ببریم و گاهی حتی با داشتن تمام امکانات باز هم احساس تنهایی می‌کنیم
     چرا ؟؟
    چگونه ممکن است؟
    چگونه می‌شود در جمعی باشیم و احساس تنهایی کنیم ؟
    چگونه می‌شود در رابطه باشیم و همچنان احساس تنهایی کنیم؟
     این تنهایی چیست؟

     راه حلش چیست؟


     شاید برایتان جالب باشد اگر بدانید که تنهایی انواع متفاوتی دارد و بعد از اینکه تشخیص دهیم که ما کدام نوع تنهایی را داریم و کدام تنهایی ما را آزار می‌دهد، تکلیفمان با خودمان و زندگیمان روشن‌تر می‌شود  وراه حل‌های منطقی‌تری را پیدا می‌کنیم ، ما سه نوع تنهایی داریم

     تنهایی بین فردی 
    تنهایی درون فردی
     تنهایی وجودی
     در تنهایی بین فردی موقعیت یا اتفاق یا شرایط خاصی در زندگی فردب اعث می‌شود که او از رابطه با آدم‌ها دور بماند و در این حالت به او احساس تنهایی دست بدهد، به عنوان مثال مهاجرت. نداشتن مهارت اجتماعی و در نتیجه تنها ماندن فرد.


    در تنهایی درون فردی شخص با درون خودش احساس گمگشتگی و سردرگمی دارد تمام  اجزای مختلف وجود او از هم فاصله می‌گیرند و بخش‌های درونی او به شکل تکه تکه در می‌آیند و او نسبت به این آشفتگی درونی خودش ناآگاه است

    به گونه ای که او نمی‌تواند احساس‌ها و خواسته‌های درونی خودش را بشناسد و مدیریت کند  و به خاطر همین با خودش احساس غریبگی می‌کند و به شدت وابسته به تفکر و وجود دیگران می‌شود و این گسستگی درونی به او احساس عمیق تنهایی را می‌دهد .که در بسیاری از آسیب‌های روانی در افراد این نوع تکه تکه شدن و تنهایی قابل مشاهده است‌ در  تنهایی وجودی داستان کمی فرق می‌کند تنهایی وجودی تنهایی است که می‌توان گفت به ذات در ما وجود دارد و با ما است. هیچگاه ما را ترک نمی‌کند .فقط بنا به تنش‌های زندگی ما از توجه این تنهایی حواسمان پرت می‌شود. یک حس کردن ،یک دلهره آنی و یک دفعه‌ای است که حتی در لذت بخش‌ترین روابط صمیمانه و بهترین حالت‌های خودشناسی از خودمان هم ظاهر می‌شود. چیزی شبیه یک هشدار کوتاه زودگذر می‌آید و می‌رود و در فاصله حس  کردن‌های کوتاه ولی عمقدار این تنهایی ما همچنان به زندگی روزمره خودمان ادامه می‌دهیم 


    نکته مهم در اینجا است که روبرو شدن با تمام تنهایی‌هایی که عنوان شد اضطراب آور است. ولی اضطراب دررویارویی با تنهایی وجودی بسیار زیاد است .در  تنهایی وجودی، شخص احساس غربت می‌کند، احساس می‌کند جایی آرام، مطمئن و امن وجود ندارد و دیگر با جهان رابطه خاصی ندارد فرد ،خودش را تنهای تنها حس می‌کند، این تنهایی معمولاً زمانی بیشتر حس می‌شود که به صورت ناگهانی به نوعی از زندگی روزمره‌مان محروم می‌شویم و آن لحظه است که آگاهی ما از تنها بودنمان در جهان انچنان ترسی در ما به وجود می‌آورد که فراموش نشدنی است و تجربه و آگاهی ما به این تنهایی به  خودآگاهیی منجر می‌شود که روابط ما رادستخوش تغییر می‌کند.   اما معمولاً ما شناختی بر این بعد  وجود خود نداریم و قبل از اینکه  تنهایی را بشناسیم از آن فرار می‌کنیم چون به شدت ما را مضطرب می‌کند و برای فرار از این اضطراب به دنیا، آدم‌ها ،حیوان‌ها ،پناه می‌بریم و تلاش می‌کنیم رابطه‌های ابزاری خود را حفظ کنیم،سال ها می‌گذرد و همچنان تنهایی را حس می‌کنیم اما به روی خودمان نمی‌آوریم و همچنان تلاش می‌کنیم تا با این حقیقت روبرو نشویم،
     احتمالاً اگر از این تنهایی فرار نکنیم و آن را حس کنیم ، نگاه ما ،رابطه‌هایی که ایجاد می‌کنیم و جنس آنها برای ما تغییر خواهد کرد و می‌توانیم صمیمیت واقعی را حس کنیم، صمیمیتی درست و اصیل و رابطه‌هایی عاری از نیاز وعشق‌هایی با اصالت و بدون هیچ نگاه ابزاری


    گردآورنده :فرزانه افروزی 

    منبع :کتاب تکه هایی از یک کل منسجم 
    نویسنده :پونه مقیمی 
    چاپ :سیصد و بیست و دو

     

    ایمیل :[email protected]