ارتباط
همه ما در جامعهای انسانی که ارتباط از ارکان اصلی آن است زندگی میکنیم و تحقق اهداف و نیازهای ما به عنوان گونهای اجتماعی در تعامل با محیط حاصل میشود، از این رو موفقیت در گرو ارتباط کارآمد و اثربخش با محیط اجتماعی است. امروزه زندگی پیچیدگی
فزایندهای نسبت به دوران گذشته پیدا کرده و تغییر سریع قواعد،بحرانها و سوء تفاهمها باعث شده مشکلات اغلب در قالب روابطی
که با دیگر انسانها داریم رخ دهد.
هیجان های برآمده از این مشکلات، واکنشهای فطری جنگ و گریز( که میراث مشترک نیاکان ما و حیوانات در روبرویی با خطر
بوده ) را در انسان برمی انگیزند،اما مشکلات ارتباطی ماهیتی دارند که واکنش جنگ و گریز شیوه مناسبی برای رفع آنها نیست.
فطری بودن سیستم جنگ و گریز سبب میشود هنگام بروز مشکل و اختلاف میان انسانها،در دسترسترین پاسخ باشد ،اما بدان معنا
نیست که این واکنش در دنیای متمدن بهترین و سازندهترین نیز هست؛چرا که با استفاده از این شیوه در جامعه انسانی امروز ارتباطات
خود را در موقعیت نامناسبی قرار میدهیم. با چنین برخوردهایی نه تنها خشمگین یا بیمناک میشویم، بلکه در روابطمان با دیگران نیز
شکست میخوریم و در اثر آن، یاس و ناامیدی نیز ممکن است بر ما چیره شود.
مشکلات ارتباطی ما در مواجهه با افرادی فعال میشود (مانند همسر، فرزند، مدیر و غیره) که معمولاً به آنها حس مثبت هم داریم و
فعال شدن این سیستم برای حل مشکلات رابطه ای که ماهیت تعارضی دارند می تواند به نوعی ما را فلج کند .نه میتوانیم به سبب
علاقه،احترام یا ترس، خشم خود را ابراز کنیم و نه میتوانیم مشکل را رها کنیم و چیزی نگوییم،در نتیجه مشکل حل نشد باقی میماند
و گاهی شدت مییابد. به این ترتیب حالت جنگ و گریز در فرد برای مدتی طولانی فعال باقی میماند و به برانگیختگی فیزیولوژیکی
مستمر و در نهایت بیماریهای متعدد همچون بیماریهای کرونری قلب، سکتههای مغزی، زخم معده، سرطان و سردردهای متعدد
میانجامد.
از سمت دیگر،این برانگیختگی مستمر، منجر به تجربه مکرر هیجانهای منفی همخوان با واکنش جنگ و گریز میشود که تجربه
بسیار ناخوشایندی است و میتواند در نهایت به اختلالات متعدد روانشناختی منجر شود. شاید یکی از دلایل اینکه امروزه نگاه اغلب
انسانها به این هیجانها منفی شده و سعی میکنند از آنها فرار کنند همین باشد؛درحالیکه این هیجانهای بنیادی همگی اخباری
درونیاند، که به ما برای حفظ بقا کمک میکنند.ناکامی، خشم میآفریند تا موانع رسیدن به هدف را برطرف کنیم؛ تهدید،ترس
میآفریند تا فرار کنیم و بقای خود را حفظ کنیم؛فقدان و شکست،غم میآفریند تا در عملکرد خود بازنگری کنیم و با انزوا و کاهش
سوخت و ساز توان خود را بازیابیم؛ رابطه، عشق میآفریند تا همکاری و تولید مثل کنیم؛رویداد جدید و نامأنوس،تعجب میآفریند تا آن
را بهتر ارزیابی کنیم.از این رو هر هیجان و احساس پیام مهمی از درون است تا حرکت ما را در جهت سازش و تعالی تسهیل کند و
شواهد پژوهشی هم نشان می دهند که سرکوبی احساسات،پیامدهای جسمانی روانی و اجتماعی منفی دارد.بازداری احساسات نه تنها
ظرفیت تحمل ما را در لمس هیجانها کاهش میدهد و دستیابی به اطلاعات درونی جهت تصمیم گیری بهتر را عقیم میگذارد،بلکه
جنگ و گریز و واکنشهای مخرب بر ضد خود و دیگران را نیز به نحو پیچیده و ظریفتری افزایش میدهد.
اینجاست که به کارگیری اثربخش روشهای سازنده و تبدیل هیجانهای بنیادی به مسئله گشایی خلاق در حل مشکلات ارتباطی با
دیگران ضرورت مییابد.از آنجا که تغییر سریع قواعد و افزایش پیچیدگیهای جامعه امروز باعث میشود اغلب آنچه افراد در
محیطهای خانوادگی و دیگر محیطها در جهت برقراری ارتباط و گفتگو آموختهاند،برای حل مشکلات ارتباطی آنها کفایت نکند،
روشهای موثر و توانمندی بیشتر در حل مشکلات و استفاده ازهیجانهای بنیادی به شیوه مثبت و در جهت بهبود روابط ، نیازمند
آموزش و کسب مهارتهای لازم است. اهمیت بهبود روابط را از چهار بعد می توان مورد بررسی قرار داد:
اول- اهمیت آن برای گروهی از افراد در بعضی مشاغل که در آنها برقراری ارتباط اهمیت خاصی دارد مثل معلمان،
پزشکان،مدیران،تجار و اینگونه مشاغل.
دوم- ناتوانی در برقراری ارتباط سازنده یکی از مؤلفههای اساسی اختلالات و ناراحتیهای روانی است.
سوم- موفقیت هر فرد در زندگی در قالب رسیدن به اهدافی معنا مییابد که در امور شغلی، اجتماعی، خانوادگی و شخصی خود تعیین
کرده و رسیدن به این اهداف در بافت جامعه انسانی محقق میشود که یکی از مولفههای مهم آن ارتباط است .
البته باید بدانیم که مفهوم ارتباط تنها بعدی بیرونی و اجتماعی ندارد،در طول زندگیمان نزدیکترین شخصی که با وی ارتباط داریم
خودمانیم،بر همین اساس خودآگاهی یک مهارت شخصی مهم قلمداد می شود،و یادگیری اینکه چطور به نحو سازندهای با خودمان
ارتباط برقرار کنیم یکی از ابعاد مهم آموزش مهارتهای ارتباطی و زیربنای دیگر ارتباطات است.
در نتیجه آموزشهای نظام مند و عملی درباره مهارت های ارتباطی،خودکاوی و حل تعارضهای درونی و بین فردی لازم به نظر
می رسد.هر فرد به تناسب مشکل موجود وبا در نظر گرفتن شرایط فردی خود می تواند در قالب حضور در گروههای
آموزشی،گروههای درمانی،خانواده درمانی،زوج درمانی یا درمان فردی برای افزایش مهارت های لازم جهت حل مشکل خود، از
متخصصان حوزه روانشناسی کمک حرفه ای دریافت کند.
تلخیص:مریم حسین پور
منبع:کتاب سبک ها و مهارت های ارتباطی
نویسنده:دکتر نیما قربانی
مشخصات نشر:بینش نو،۱۳۹۴